- وا شدن
- باز شدن، گشاده شدن
حل شدن
جدا شدن
معنی وا شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- وا شدن
- باز شدن مفتوح گشتن از هم باز شدن: (تا بود که قفل این در وا شود زشت را در بزم خوبان جا شود) (مثنوی)، شکفته شدن: (آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود از هر طرف هزار گل فتح وا شود) (خاقانی)، پراکنده شدن، ناپدید شدن برطرف شدن: (انجلا وا شدن غم و ابرو آنچه بدان ماند)، جدا شدن، بند آمدن: (اشجذ المطر واشد باران وسپس در پیوسته و بسیار بارید)، دست برداشتن: (امیر انکار میکرد و از من وا نمیشد که توهم سخنی بگوی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قابل بازشدن، قابل جدا شدن، قابل شکفتن
برآمدن، بر آورده شدن
جایز شدن، برآمدن حاجت، رواج یافتن
حلال شدن
حلال شدن
معلق شدن، آویخته شدن
خم شدن، دولا شدن
دولا شدن، خم شدن، خمیده شدن
از جا برخاستن و برپا ایستادن، برخاستن
قرار گرفتن کسی یا چیزی در جایی یا در ظرفی
باز شده، شکفته، پراکنده، ناپدید شده، جدا شده، بند آمده، دست برداشته
آزادشدن رهاشدن، افتادن چیزی از دست، سقوط کسی یا چیزی (از بالا یا پایین)
پس زدن، رد کردن
مفتوح و گشاده شدن، باز شدن
ذوب شدن
خارج شدن
بجا آمدن گزارده شدن اجرا گردیدن، پرداخت شدن
کافی شدن، اکتفاء
ساخته شدن
کنایه از شرمنده شدن
گشایش یافتن، مفتوح شدن
داخل شدن، درون آمدن، در رفتن، داخل گشتن
آهسته از جائی بیرون رفتن و ناپدید شدن آهسته از جایی بیرون رفتن بدون آنکه دیگران متوجه شوند غایب شدن جیم شدن
گداختن، آب شدن
شرمنده شدن
شفا یافتن، نیکو شدن
گشاده شدن (درو مانند آن) گشود شدن مفتوح گردیدن
رایج شدن رواج یافتن مدشدن
بار گردیدن بصورت بار در آمدن، یا بار بگردن کسی بار گردن کسی شدن، سربار کسی شدن
بالا رفتن بجای مرتفع رفتن
فاصله دار شدن چیز، رانده شدن، خارج شدن
مطیع و فرمانبردار گشتن